سفر شمال و دومین دیدار نتی
روز چهارشنبه بار و بندیل خود را ک بیش از یک سفر دوروزه اطلاق میشد بستیم و راهی خانه ی مادرم شدیم تا درانجا بخوابیم و صبح بعد از یک سری از کارهای شوهرم ب سمت شمال عازم شویم روز پنج شنبه عروسی داشتیم در شمال!! ب همین جهت خوشحالی از وجود ما می بارید طوری ک هرچی لباس در منزل داشتیم ب یمن این عروسی با خود حمل نمودیم. بلاخره ساعت 11 صبح ب سمت شمال حرکت نمودیم و خیلی خوشحال بودیم جاده ایی ک شلوغ بود برای ما بسی خلوت خلوت بود و خیلی زودتر از قرار موعد ب منزل پدربزرگ رسیدیم از انجایی ک کلی برنامه ریزی کرده بودیم تا با خواهر کوچکم موهایمان را با بابلیس فرنماییم از خوشحالی روی پای خود بند نبودیم ب ...
نویسنده :
مامان
19:26